شبکه یک - 7 مرداد 1401

در نبرد "گفتمان" و "ضدگفتمان"

نشست ( نسبت ایدئولوژی و منافع ) _ مشهد_ 1393

بسم‌الله الرحمن الرحیم

ما باید نسبت حقیقت را ارزش‌های انقلابی را با مطالبات اجتماعی اولاً تعیین کنیم یعنی ببینیم آیا بین آنچه که مطالبات عینی کف خیابان‌ها هست اکثریت اقشار مردم چه نسبتی با اصل انقلاب دارد؟ اگر فاصله وجود دارد آن نیازهایی که پشت آن مطالبات است تا چه حد نیازهای مشروع و تا چه نامشروع است؟ چون نیازها می‌تواند نیازهای صادق یا کاذب باشد و با ارزش‌ها و گفتمان انقلاب چقدر سازگار است؟ ارزش‌ها را مستقل از آنچه که در جامعه تبدیل شده و می‌شود به مطالبه ابتدا ما باید به عنوان حقیقت و به عنوان هویت انقلابی خودمان بشناسیم یعنی جدا از مطالبات اجتماعی و واقعیت بیرونی اول باید تکلیف‌مان با خودمان روشن بشود. یک کسی به نام یونس از یاران امام رضا آمد پیش امام رضا گفت آقا خیلی فشار روی ماست ما هرچه می‌گوییم رد می‌کنند متلک می‌کنند توهین می‌کنند اذیت می‌کنند گاهی تردید می‌کنیم که اصلاً وظیفه ما هست؟ نیست؟ تنهاییم؟ جمله عجیبی امام رضا(ع) می‌فرمایند. می‌فرمایند که اگر توی مشت تو مروارید باشد و همه به تو بگویند توی مشت تو سرگین و پهن است چیزی در عالم واقع تغییر می‌کند؟ و اگر توی مشت پهن و سرگین است ولی همه به تو بگویند توی دست تو مروارید است آن پهِن می‌شود؟ گفت نه. فرمودند خب وضعیت تو هم همین است اول خودت برای خودت روشن باشد که توی مشت تو پِهِن است یا مروارید است؟ خودت به چه معتقد است قبل از این که بخواهی روی بقیه تأثیرگذاری کنی خودت کی هستی؟ حضرت رضا(ع) فرمودند اول ببین خودت کی هستی؟ اگر برایت روشن شد که توی مشت تو مروارید است دیگر باک تو نباشد از هیچی نترس، محکم مسیر را ادامه بده اما اگر خودت هم به خودت شک داری که نکند توی مشت ما پِهن است و نکند این ارزش‌ها واقعاً ارزش نیست و این‌ها درست نیست آن وقت دیگر شما نمی‌توانی جریان‌سازی و گفتمان‌سازی در جامعه بکند چون کسی که خودش به خودش شک دارد نمی‌تواند در دیگران بقین بوجود بیاورد. چیزی که نداری نمی‌توانی به بقیه بدهی. ما اول جدا از آنچه که به مطالبه تبدیل بشود یا نشود باید به خود حقیقت فکر کنیم که در عرصه جبهه فرهنگ انقلاب چگونه گفتمان‌سازی می‌کند در همان سه سطحی که عرض کردم، الیت و خواص، توده‌ها و نخبگان، در هر سه سطح اول ببینیم توی مشت ما پِهن است یا مروارید است اول تکلیف‌مان را با خودمان روشن کنیم. وقتی تکلیف‌مان با خودمان روشن شد و فهمیدیم حقیقت به راستی همان است که از آن حرف می‌زنیم و ما به راستی از آن آگاه و واقف هستیم و تفکر الهی و دینی داریم نه فقط مناسک دینی، چون باز این‌جا یک روایت دیگری از حضرت رضا(ع) کنم فرمودند عبادت، کثرت صلات و صیام نیست فقط مناسک مذهبی نیست «إنّما العباده» انّما یعنی فقط، «إنّما العباده» حقیقت عبادت فقط یک چیز است «کثره التفکر فی امرالله» اگر تفکر صحیح دینی داشتید صلات و صیام و مناسک هم ریشه‌دار می‌آید اگر تفکر دینی ندارید معرفت درستی ندارید همه‌اش ظواهر و ادا و اصول است همه‌اش همین‌هاست و دیگر چیزی پشت آن نیست امام رضا(ع) فرمودند این عبودیت نیست دینی نیست چه زمانی معلوم می‌شود که واقعاً اخلاق دینی و تفکر دینی داری یا نداری؟ موقع آزمون‌های عملی پیش می‌آید. «لاتنظروا علی کثره الصلاتهم و صومهم» فرمودند راجع به افراد می‌خواهید قضاوت کنید به قیافه‌های ظاهری‌شان نگاه نکنید حتی اگر زیاد اهل نماز و روزه و زیارت این امام و دعای ندبه و دعای کمیل و مداحی و سینه‌زنی و عزاداری و جشن شادی هم هستند اینها ملاک نیست گاهی عادت کردند. گاهی در فضا هستند یعنی شیب فضا به این طرف است، جوگیر می‌شود گاهی می‌ترسد و اگر این کار را نکند وحشت او را برمی‌دارد چون عادت کرده، گاهی اگر این کار را نکند منزلت اجتماعی او به خطر می‌افتد بالاخره فامیل و پدر و مادر همه این‌طوری هستند و او نمی‌تواند خلاف آن‌ها برود آدم‌ها را چطور ارزیابی کنیم و بشناسیم؟ فرمودند: «لاتنظروا علی کثره الصلاتهم و صومهم» نگاه نکن خیلی زیاد نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد! تازه این‌ها نماز و روزه را گفتند ما که چیزهای پایین‌تر را گفتیم الآن اگر بین ماها بخواهند یک کسی را بگویند مذهبی است ما چگونه قضاوت می‌کنیم؟ مثلاً می‌خواهیم بگوییم این مؤمن است و آدم خوبی است؟ مثلاً می‌گوییم خانه‌شان روضه می‌گیرند پرچم امام حسین می‌زنند چراغانی نیمه شعبان می‌کنند. درست است ما همین چیزها را می‌گوییم چیز دیگری که نمی‌گوییم. امام رضا(ع) می‌فرمایند «لاتنظروا لاکثرت صلاتهم و صومهم» به نماز و روزه‌ها هم نگاه نکن «و کثرت الحج» هر سال حج می‌روند این ملاک نیست که اینها دین دارند چون چه بسا ممکن است که کسی این کارها را بکند رشوه هم بگیرد، دروغ هم بگوید و خیانت هم بکند. حتی بالاتر «والمعروف» کارهای خیریه عمومی که به چشم بقیه می‌آید این کارها را هم ممکن است بکنند که به آن‌ها آدم‌های خیّر و ارزشی و مذهبی بگویند. و یک چیزی بالاتر «و تَنْتَنَتِهم باللیل» ممکن است نمازشب هم بلند شوند بخوانند! قرآن بخوانند و صدای قرآن‌شان نصفه شب بلند شود به این چیزها نگاه نکن هنوز این چیزها کافی نیست برای این که بفهمی کسی دین دارد یا ندارد؟ فرمودند می‌خواهید بفهمید که چه کسی دین دارد یا ندارد؟ در عمل او را بسنج آن لحظه‌ای که منافع او به خطر می‌افتد بین دنیای خودش و آخرتش بین خدا و خرما چه چیزی را انتخاب می‌کند؟ آن‌جا معلوم می‌شود. آیا از جان و مالش و آبرویش و آسایش خود برای حق می‌گذرد یا دنبال منافع خودش هست؟ «ولکن اُنظروا إلی صدق الحدیث» راست می‌گویند یا دروغ می‌گویند؟ بازارش بازار راستگوهاست یا بازار دروغگوهاست؟ سیاست او سیاست صدق و راستی است یا سیاست کذب است؟ راست می‌گویند یا نه؟ «و أداء الامانه» امانت را ادا می‌کنند یا نه؟ امانت از امانت‌های شخصی هست یا امانت‌های اجتماعی. قدرت، امانت است. ثروت، امانت است. نفوذ کلمه امانت است شهرت، امانت است، حقوق مردم، امانت است. خب حالا ما اول بفهمیم که حقیقت چیست؟ برای خودمان روشن باشد. بعد می‌خواهیم بگوییم چگونه می‌شود که این حقیقت را به گفتمان عمومی در سطح توده‌ها تبدیل کرد؟ و به گفتمان خواص در سطح الیت و نخبگان تبدیل کرد؟ و گفتمان حاکمیت. چون چه شعارهایی در حکومت راحت گفته می‌شود؟ در دولت، در مجلس، در قوه قضائیه، چه شعارهایی را مِن و مِن می‌کنند با تَمَجموج می‌گویند و چه شعارهای دیگری را نمی‌گویند؟ این‌ها کاملاً معلوم می‌کند که سیستم دارد به چه سمت می‌رود. بنابراین اولین نکته ما برای این که نیازهای مشروع و مصالح اجتماعی را و آن حقیقت را به مطالبه اجتماعی در هر سه سطح الیت و خواص و توده‌ها و افکار عمومی و حاکمیت تبدیل کنیم تا برسد به ابعاد بین‌المللی وجهانی که امروز یک عرصه جهانی جلوی ما باز شده و در دنیا حرف ما دارد شنیده می‌شود دشمنان ما می‌گویند این‌ها امپراطوری شدند پس ما یک سطح چهارمی هم می‌توانیم اضافه کنیم چگونه این‌ها را به مطالبه تبدیل کنیم؟ ارزش‌های انقلابی و الهی چگونه به مطالبات اجتماعی تبدیل بشوند؟ نسبت عقل و غریزه را جبهه فرهنگی، جبهه انقلابی چگونه بررسی کند که بر نفی و سرکوب هیچ غریزه در جامعه بشری صورت نگیرد اما توسط عقل الهی و دینی مدیریت بشود. نسبت حق و تکلیف، جمع حق و تکلیف در یک گفتمان فوق‌العاده کار پیچیده‌ای است بعضی‌ها فقط به سمت حقوق بشر و اضافه حقوق آن می‌روند پشت به تکلیف و مسئولیت. بعضی‌ها فقط از تکلیف و وظیفه حرف می‌زنند و اصلاً هیچ توجهی به حقوق جامعه بشری نمی‌کنند این هردویش خلاف مکتب اهل بیت است.

نکته دوم در ذیل گفتمان اصلی که مطرح می‌کنیم باید به خرده گفتمانهای فرعی که جزو نتایج یا ملزومات آن شعارهای اصلی هستند باید فکر کنیم و آن‌ها را به لحاظ نظری و به روش آکادمیک در سطح دانشگاه‌ها به خورد افکار الیت باید بتوانید بدهید که نگویند اینها علمی نیست به روش علمی و به لحاظ منطقی برای خواص و الیت، به لحاظ اجتماعی برای توده مردم و افکار عمومی باید محسوس بشود. یعنی باید طوری تئوریزه و ترویج بشود. ببینید خواص برای پذیرفتن یک مطلب، ابتدا به حقانیت یا بطلان، به درست و غلط بودن مطلب می‌اندیشند. توده‌ها بیشتر به نفع و ضرر آن می‌اندیشند. خیلی‌ها را می‌بینید اصلاً برایشان درست و غلط مهم نیست نمی‌پرسند که دلایل شما برای این حرف چیست؟ می‌گوید منافع آن برای ما چیست؟ مشکلات ما را حل می‌کند یا نمی‌کند؟ بنابراین اگر بخواهید پرچم شعارها و ارزش‌های انقلابی را در دهه چهارم در سطح کشور و در سطح منطقه و جهان بالا نگه داریم بخشی از آن گشت و شناسایی که عرض کردم مسئولیت امثال نسل شماهاست این است که چگونه به لحاظ منطقی سخن بگوییم که خواص بپذیرند و چگونه معطوف به منافع مردم و حقوق مردم سخن بگوییم و بیندیشیم که در برابر ارزش‌ها گارد نگیرد و احساس نکند بین ارزش‌ها و حقوق آن‌ها و منافع آن‌ها تعارض است.حالا اینجا شما نگویید این که منفعت طلبی می‌شود. نه آقا خود قرآن شریف می‌فرماید «فأما ما ینفع الناس» آب که می‌آید کف روی آب «فیذهب» آن که کف روی آب است سروصدا و ادا و اصول است آن پی کارش می‌رود. «فیذهب جوفاءً» کف دنبال کارش می‌رود. چه می‌ماند؟ خدا. «فأما ما ینفع الناس فمیکث» آن چیزی که منافع بشر را لحاظ می‌کند آن‌ها ماندنی است. بنابراین طوری از مذهب و دین و ارزش‌های انقلابی حرف نزن که مصداق «ماینفع الناس» نباشد. پس: 1) نسبت شعارهای ارزشی انقلاب را با منطق باید روشن کنید بخصوص برای نخبگان و خواص، که می‌پرسد اصلاً چه داری می‌گویی؟ با چه منطقی داری حرف می‌زنی؟ نسبت آن را با منافع ناس تبیین کنید تا آن مسئله «یمکث» یعنی مکث می‌کند و می‌ماند باد هوا نیست موج و کف روی آب می‌رود مکث نمی‌کند. اما قرآن می‌فرماید «ماینفع الناس فیمکث» آن چیزی که به منافع بشریت توجه دارد آن مکث می‌کند و می‌ماند. ما باید چه کار کنیم که مکث کند و مثل کف روی آب نباشد؟ باید نسبت آن را با منافع ناس، حقوق مردم و منافع مردم تبیین کنیم. این کسانی که فکر می‌کنند شعارهای ارزشی انقلاب یک طرف است و منافع ناس یک طرف دیگر است این تفکر اصلاً خلاف قرآن است. اصلاً این دوگانگی ارزش و سود، که بین ارزش و سود انتخاب کن. اصلاً تو باید سود را درست معنی کنی. سود که فقط سود شخصیِ مادیِ محسوسِ کمّیِ من‌محورانه و اندوجوآلیستی نیست که اگوئیستی که نیست. بله حتماً سود. اصلاً عقلانیت یعنی حتماً ترجیح سود بر ضرر. عقلانیت اسلام هم همین است. آن هم ترجیح سود بر ضرر است منتهی سود و ضرر را تعریف کن و نمی‌توانی سود ضرر بشر را تعریف کنی الا این که اول بشر را درست تعریف کنی تا بفهمی سود و ضرر این محدود به محسوسات و عالم ماده و این 30- 40، 50 سال نیست بله ما هم سودگرا هستیم. مگر قرآن نمی‌فرماید: «هل ادلّکم علی تجارة» من می‌خواهم روش تجارت به شما یاد بدهم من نگفتم تجارت نکن، در دنیا تجارت کن منتهی درست تجارت کن. دعوت به ارزش‌های انقلابی دعوت به ضرر نیست دعوت به منافع حقیقی بشر است. از آن طرف این دعوت، متمایز یا متقابل با منطق و عقلانیت نیست منطقی است روی پایه‌های منطق بحث کنیم. اگر این کار را کردیم و راه را بر پیشرفت آنترناتیوهای خودت خواهی بست و رقبا عقب می‌روند چون تو دنیا و آخرت مردم را دیدی، رقبای شما یا فقط از دنیا حرف می‌زنند یا فقط از آخرت. تو فرد و جمع را دیدی، رقبای شما یا فقط اندوجوالیستی نگاه می‌کنند به فرد توجه دارند و به سمت اگوئیزم و خودمحوری می‌روند یا به سمت کانتکتیویزم و جمع‌گرایی و نگاه‌های سوسیالیستی و حذف فرد از عرصه حیات. شما اگر فرد و جمع را با هم دیدید، دنیا و آخرت را با هم دیدید، ماده و معنا را در چارچوب ارزش‌های انقلابی و اسلامی با هم دیدید و توانستید علوم انسانی و علوم اجتماعی‌تان را بر این مبنا شکل بدهید و تئوریزه کنید و جلو بروید و توانستید حاکمیت را و نهادهای حاکمیتی را بر این اساس در هر سه قوه سازماندهی کنید و پیش بروید و توانستید با این ادبیات که توحیدی است منطقی – عقلانی است سودگرا و منفعت‌طلب است و ناظر به منافع ناس. منتهی منافعی که فقط مادی نیست فقط دنیوی نیست اگر این کار را کردید شما آنترناتیو خطرناکی نخواهید داشت و همه را پشت سر می‌گذارید چنان که الآن دارید جلو می‌روید خودشان دارند می‌گویند که ما داریم شکست می‌خوریم و این‌ها مدام دارند جلو می‌آیند. باید بتوانید در عرصه‌های مختلف شعار اصلی و مبادی اصلی و هسته اصلی تفکر را شکل بدهید و بعد در هر عرصه مثل یک منشور تجلیّات مختلف خودش را به مخاطب و خواهنده خودش عرضه کند. یعنی اگر بحث نژادها و قومیت‌ها پیش آمد باید سریع صورت مسئله را طرح کنید و پاسخ خودتان را ارائه کنید. مسئله خانواده و جنسیت و سکس پیش آمد سریع باید شعارها و خط‌کش اخلاقی و حقوقی و انسان‌شناسی اسلامی را ارائه کنید. شما ببینید امروز تحت تأثیر انقلاب ما سراسر جهان را شورش و گداختگی گرفته است چون این‌ها با خودشان گفتند چطور شد که اسلام و مسلمین کلاً از صحنه حذف شده بودند همه ما نوکر غرب شدیم بعد آن جریان اسلامی اولین بار توانست پیروز بشود که اتفاقاً اقلیت بود چطور شد این‌ها توانستند با حضور مردم، عقلانیت بود، معنویت بو، عدالتخواهی بود، توده‌های مردم بود، خشونت از طرف انقلابیون در حد اقل بود در عین حال محکم ایستادند و بعد نظام‌سازی کردند و حکومت تشکیل دادند و دارند وارد دهه چهارم آن می‌شوند و دارند تمدن‌سازی می‌کنند و به قول خود آنها دارند یک امپراطوری می‌شوند در حالی که دیگر کشورهای اسلامی یا هنوز تحت ستم هستند وارد مبارزه نشدند یا اگر شدند انقلابی‌های دوآتیشه اسلام‌گرایشان توی تور تکفیری وهابی می‌افتند که اصلاً نه عقل بر رفتارشان حاکم است نه اخلاق. نفرت‌انگیز، حتی این بدن‌هایشان، شما می‌دانید که چند هزار نفر از آدم‌های این داعش از اروپا و آمریکا بلند شدند آمدند! این‌ها بچه مسلمان‌هایی هستند که اصلاً بعضی‌هایشان در اروپا و آمریکا به دنیا آمدند آنجا بزرگ شدند و این کودکی و خشونتی هم که در بعضی ازاین‌ها می‌بینید غیر از این که ایدئولوژی وهابی ایدئولوژی حماقت و خشونت است ولی بسیاری از این‌ها قربانی‌های آنان هستند یک علتش هم این است که اینان بچه‌های مسلمان، وخانواده مسلمان هستند که به عنوان یک اقلیت در آمریکا و اروپا صد سال است دارند تحقیر می‌شوند. این عقده‌ها را هم ببینید این‌ها بعضی‌هایشان فکر می‌کنند این‌جا می‌خواهند آن‌ها را جبران کنند نمی‌فهمد که شما هم هنوز دارید توی طرح جامع همان‌ها دارید کار می‌کنید جزو سناریوهای همان‌ها دارید عمل می‌کنید. شما که این‌جا نه با آمریکا درگیر شدید نه با اسرائیل، شما با مسلمان‌ها درگیر شدید با جبهه‌ای درگیر شدید که جلوی آن‌ها ایستاده است این‌ها بازی خورده‌اند بعد از یک مدتی هم به نظر من مرزشان جدا می‌شود. مثل خوارج هستند که وقتی حضرت امیر(ع) مسئله را برایشان در جنگ جمل روشن کرد دو طیف شدند چند هزار نفرشان جبهه را ترک کردند گفتند اشتباه کردیم! و یک عده‌ای‌شان هم ماندند تا کشته شدند این‌قدر هم احمق بودند حضرت امیر(ع) گفت یکی آمد گفت این‌ها همان سربازان شهادت‌طلب شما هستند اینها معاویه را در صفین شکست دادند این‌ها در جمل آن کارها را کردند خیلی از این‌ها خط مقدم شهادت طلب بودند. خوارج همه سربازان علی بودند که علیه رهبرو علیه امام‌شان خروج کردند اسم‌شان خوارج شد. گفت آقا با این‌ها چه کسی می‌تواند بجنگد؟ حضرت امیر(ع) فرمود این‌طوری نگاه‌شان نکنید فردا به شما می‌گویم! ما کمتر از ده نفر شهید می‌دهیم این‌ها کمتر از ده نفرشان می‌مانند. بعد تاکتیک جنگی امیرالمؤمنین را ببینید چطوری است که فرمود طوری اول این‌ها را محاصره کنید بعد این‌ها عقب می‌کشند دوباره از مرکز به قلب سپاه‌شان بزنید دوباره سازمان‌شان ازهم می‌پاشد دوباره عقب برگردید بعد از دو طرف بیایید و از این طرف همین کار را کردند. چند ساعت نشد از کل این چند هزار نیروی خوارج فقط 9 نفر زنده ماندند و مجروح شدند و از صحنه بیرون رفتند یکی‌شان هم همین ابن‌ملجم بود. و کل شهدای سپاه امیرالمؤمنین(ع) ده‌تا نشدند. این نشان می‌دهد که عقل اینها چقدر بود! این تیپ‌ها هم همین‌طوری هستند یک عده‌ای قربانی می‌شوند و یک عده‌ای برمی‌گردند.

حالا من می‌خواهم این را عرض کنم اگر ما توانستیم نسبت به مسائل از یک طرف قومی – نژادی، از یک طرف مسئله خانواده، از یک طرف مسئله صنعت و تکنولوژی پیش آمد، یا بگوییم صنعت و تکنولوژی همه‌اش مطلق با زیربناهای ایدئولوژیک غربی‌اش با نتایج آن بدون اخلاق و حقوق، ‌مطلق بیایند فلان، یک عده هم بیایند بگویند اصلاً این تکنولوژی سرش که توی جامعه شما بیاید دیگر تا تهش آمده و دیگر فساد و فسق و فجور همه چیز آمده! صنعت ذاتاً سکولاریستی است. این‌ها هر دویش حرف‌های بیخود و غلطی است آن وقت برخلاف هر دوی این‌ها هم بحث ادله عقلی داریم هم آیات و روایاتی خیلی روشن داریم اصلاً هنر اسلام و تمدن اسلامی جمع ماده و معناست و الا تفکیک ماده و معنا همیشه بوده و هست یک عده‌ای معنوی هستند توی غارها می‌روند و مشغول عبادت می‌شوند یک عده هم مادیون عالم هستند و بر جهان حاکم هستند قدرت و ثروت و رسانه دست‌شان است. اصلاً انقلاب اسلامی بحث این بود که نه تو و نه تو! ما می‌آییم مرکز سیاست و اقتصاد و علم و رسانه و دانشگاه و هنر، و آن جا را در مسیر ارزش‌های الهی تغییر جهت می‌دهیم. چرا شما در اتاق فرمان باشید؟ از این به بعد ما به اتاق فرمان می‌آییم. خب چه زمانی این اتفاق می‌افتد؟ وقتی آن درخت به تناسب فصل‌ها و موضوعات مختلف، میوه‌هایش را بدهد. مسئله جنگ و صلح می‌شود باید سریع دیدگاه اسلامی عرضه بشود که هم تحجّر شیعی، هم تکفیری وهابی اهل سنت، هم جریان لیبرال غرب‌زده، چه نوع مذهبی‌اش چه غیر مذهبی‌اش، که اصلاً این را بدانید لیبرالیزم حقیقی با مذهب اصلاً قابل جمع نیست منتهی این‌ها لیبرالیزم آبکی و مذهب آبکی با هم جمع می‌شود! و چه جریان‌های به اصطلاح چپ مادی، همه این‌ها جواب‌هایی به این موضوعات دادند. پاسخ ما در هر موضوع چیست؟ اگر توانستیم میوه‌های فصل به فصل این درخت و گفتمان اصلی را و این فراگفتمان را به موقع و به مخاطب به زبانی که او بفهمد و بتواند مزه کند و خودش تجربه کند و بگوید بله شیرین بود اگر این کار را کردید موفق هستید اگر نتوانید هزینه می‌دهید و سخت‌افزار هم بگیرید نرم‌افزار او می‌آید روی سخت‌افزار تو سوار می‌شود یعنی سواری می‌دهید. شما الآن در رسانه هرچه می‌خواهید رسانه بسازید، شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی را زیاد کن، پهنای باند اینترنت و همه چیز، هر کاری می‌خواهی بکن ولی اگر نرم‌افزار و محتوا دست تو نیست همه این‌ها به علیه خودت تقسیم می‌شود. همه این‌ها علیه تو به کار گرفته می‌شود. تو باید روی نرم‌افزار کار کنی و این کار دانشگاه و کار حوزه ما و نیروهای اهل تحقیق و مسلمان انقلابی است. نرم‌افزار در عرصه‌های مختلف تولید کنید و مطلب بدهید. به سؤالات پاسخ بدهید. بزن در حوزه جامعه‌شناسی خطوط ترجمه‌ای سکولار را بشکنی. در حوزه روانشناسی، در حوزه تعلیم و تربیت، در اقتصاد، در علوم سیاسی، در روابط بین‌الملل، بگو این گزاره‌ها عقلانی و عقلی است، تجربی است ما با این‌ها مشکلی نداریم این گزاره‌ها نه عقلی است نه تجربی است و غلط است قبل از این که با اسلام مشکل داشته باشد با خود عقل مشکل دارد این‌ها تناقض‌های شماست و این‌ها ایدئولوژی‌های مادی شماست که پشتوانه عقلی و تجربی ندارد ما گزاره‌های عقلی و علوم انسانی اسلامی ترکیبی است از وحی، گزاره‌های وحیانی که آن را هم ما با عقل اثبات می‌کنیم و گزاره‌های عقلی اثبات شده و گزاره‌های تجربی تأیید شده، هر کدام در حد خودش. اعتبار تجربه به اندازه اعتبار عقل ریاضی نیست، عقل ریاضی هم به اندازه عقل فلسفی نیست. و همین‌طور اعتبار شهود. شهود شخصی در حد خودش. در همه این عرصه‌ها وارد شوید از اقتصاد و علوم سیاسی تا روابط بین‌الملل، بگوییم که این بخش‌ها با اسلام سازگار است و این بخش‌ها نیست و این هم گزاره بدیل، پیشنهاد ما. بعد خود ما به عنوان مسلمان بین ما اختلاف نظر خواهد بود اشکالی هم ندارد مگر ما گفتیم که در هر موضوعی فقط یک گزاره قطعی اسلامی است؟ نه آقا، در فقهش این‌طور نیست چطور ما ادعا کنیم که در جامعه‌شناسی و روانشناسی‌اش فقط یک نظر اسلام است، در فقه بین علما چقدر اختلاف است؟ منتهی بازی در این زمین است ما در عرصه تمدن‌سازی و علوم انسانی – اجتماعی، علوم پایه و همه علوم، و مدیریت، ما عقل‌ورزی و تجربه‌ورزی می‌کنیم اختلاف نظر هم پیدا می‌کنیم ولی در زمین خودمان داریم بازی می‌کنیم در زمین اسلام بازی می‌کنیم نه در زمین لیبرالیزم. آن‌جا هم اختلافاتی دارند ولی مبانی لیبرالیستی است، مبانی مارکسیستی است، مبانی فاشیستی است، مبانی‌اش شکاک و نسبی‌گراست، ما در زمین بازی با محکمات اسلامی بازی می‌کنیم. اختلاف بین‌مان پیش می‌آید، بله پیش می‌آید مگر بین فقهای ما اختلاف نیست؟ حتی سر عبادات. مثلاً طواف در حج باید بین رکن و مقام باشد یا پشت مقام؟ اختلاف است. ولی همه این‌ها فقه است و ملاک و مبنا و متد عقلی – نقلی است نه این که متد صرفاً ماتریالیستی باشد فقط تجربه حسی و بگوییم فقط هرآنچه را که می‌بینیم هست! بگوییم ماتریال، ماده مساوی با غیر واقعیت است و غیر از آن چیزی واقعیت ندارد! نه. در کدام زمین بازی می‌کنید؟ بیایید در این زمینه بازی کنید اسم این هم نسبی‌گرایی نیست چون ما به امکان داوری قائل هستیم. اگر گفتید بین زمین‌های مختلف امکان داوری وجود ندارد این نسبی‌گرایی می‌شود یعنی شما در پارادایم خودت حرف بزن ما در پارادایم خودمان حرف می‌زنیم. ما می‌گوییم اولاً اگر همین را بپذیرید شما دیگر نمی‌توانید حرف‌های ما را رد کنید شما می‌گویید حرف‌های خودت برای خودت محترم است و حرف‌های ما هم برای خودمان! این دیگر حداقل است. پس به ایده‌پردازی مسلمانانه حق نداری بگویید این‌ها علمی نیست بگو در پارادایم ما و این هم در پارادایم شما. تا اینجا که نقض می‌شود دیکتاتوری سکولاریستی شما در عرصه علوم. و اما ما یک قدم جلوتر می‌آییم و ما می‌گوییم که امکان داوری هست، ما نسبی‌گرا نیستیم. با همه شما گفتگو می‌کنیم همین‌طور که حضرت رضا(ع) با ماتریالیست زندیق بر اساس مبانی که او دارد بحث را شروع می‌کند و به بن‌بست می‌رساند. با مسیحی می‌گوید بر اساس انجیل‌تان نه بر اساس قرآن. ایشان با یهودی بر اساس تورات بحث می‌کند. با هرکسی به زبان خود او و با مبانی خود او جلو می‌آید و او را به بن‌بست می‌رساند که او اعتراف کند که در حرف‌هایش تناقض است. الان باید همین‌طور عمل کرد البته کار سختی است. پس این هم یک مسئله.

نکته پنجم این که، مراقب باشیم چه عملکردهایی به نام چه کسانی نوشته می‌شود؟ به نام چه موازین و ضوابطی نوشته می‌شود؟ اگر ما نتوانیم بین مکتب‌مان و خطاهایمان خط فاصله بکشیم و به جای تقدیس ارزش‌ها به تقدیس خودمان آدم‌ها مشغول بشویم اتفاقی که می‌افتد یک موجی از ایدئولوژی گریزی و مکتب‌گریزی و بعد مکتب‌ستیزی در عرصه جامعه خواهد بود هم افکار عمومی و هم الیت و نخبگان. همان اتفاقی که در مقاطع مختلف تاریخی افتاده است. اگر این تفکیک را بکند آن وقت می‌توانیم از خودمان انتقاد کنیم. منتهی انتقادمان هم بر اساس مبانی اسلامی است نه از موضع ماتریالیستی مادی لیبرالی از خودمان انتقاد نکنیم. دوتا جریان اشتباه است یکی کسانی که فکر می‌کنند ما برای تمدن‌سازی و گفتمان‌سازی بدون انتقاد از خود می‌توانیم جلو برویم. این اشتباه محض است. این تصلّب و تعصب منجر به لجاجت و تکبّر می‌شودو پایان استبداد و استکبار شکست است. و اصلاً اسلام هم قبول ندارد. امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت دائمی، انتقاد دائمی. فرمود اگر نباشد اشرار بر شما حاکم می‌شوند. باندهای فساد بر شما حاکم می‌شوند بعد دعا هم بکنید دعایتان مستجاب نمی‌شود یک وقت فکر نکنید بگویید ما وظیفه نقد و انتقاد اجتماعی را کنار گذاشتیم به جایش دعا می‌کنیم و به خدا متوسل می‌شویم. حضرت رضا(ع) می‌فرمایند رسول خدا فرمودند که اگر به وظیفه انتقادی خودشان امر به معروف و نهی از منکر، نظارت و انتقاد عمل نکنید دوتا اتفاق خواهد افتاد: 1) افراد فاسد و پلید، دیکتاتور، جنایتکار، دزد، بی‌دین، باندهای مافیایی و اشرار بر شما حاکم خواهند شد. 2) دعا می‌کنید و دعایتان از گوش خودتان بالاتر نخواهد رفت و خداوند هرگز اجابت نخواهد کرد چون عمل نمی‌کنید. بنابراین ما این مرز را باید رسم کنیم قبل از این که دشمنان ما رسم کنند. ما اصلاً محافظه‌کار نیستیم، محافظه‌کاری قتلگاه انقلاب است! ما نباید محافظه‌کار بشویم ما جلوتر از همه از خودمان انتقاد می‌کنیم منتهی بر اساس ضوابط اسلامی و انقلابی و برای رشد سیستم و اصلاح سیستم به سمت تمدن‌سازی. یعنی ببینید هم منتقد صالح و مصلح دنبال زخم می‌گردد و هم دشمن دنبال زخم می‌گردد هم طبیب و پزشک دنبال زخم می‌گردد هم مگس دنبال زخم می‌گردد. منتهی برای چی؟ آن دنبال زخم می‌گردد برای این که آن را علاج کند، این دنبال زخم می‌گردد برای این که ضربه بزند و نیشش را بزند و نمک روی زخم تو بپاشد. ما باید قبل از این که دشمن زخمهای ما را پیدا کند، اشکالات و عیب‌های ما را پیدا کند باید خودمان زودتر زخم‌هایمان را پیدا کنیم و علاج کنیم و الا کرم می‌افتیم این یک اصل قطعی اسلامی و انقلابی است. آن وقت شما می‌کنید که سرتان کلاه هم نخواهد رفت. منتقدین عوامفریب لو خواهند رفت. کسانی که می‌آیند به اسم پساعدالتخواهی، لیبرالیزم مذهبی را دوباره بازسازی می‌کند آن هم از نوع ضعیفش، این لو خواهد رفت آن وقت کسانی که حرف‌های پراکنده می‌زنند و شعارهای پراکنده می‌دهند شما به سرعت تشخیص می‌دهید که چه ریزگفتمان‌هایی را در ذیل آن گفتمان اصلی و کلی انقلاب انتخاب کردند و کجا را هدف گرفتند؟ تا حرف می‌زند یک مسئول حزبی، یک مسئولی یا مقاله‌ای می‌نویسند و بحث می‌کنند شروع می‌کند شما جمله سوم می‌فهمید که این می‌خواهد کجا را بزند؟ دارد به این سمت می‌رود ولی می‌خواهد آن را بزند! راهنمای چپ را می‌زند ولی به راست می‌رود! این را متوجه می‌شویم و آن وقت بازی آن را نمی‌خوریم در پروژه او عمل نمی‌کنی و او را به پروژه خودت می‌کشانی و ضربه را به موقع به او می‌زنی. این مسئله بسیار مهمی است که زود تشخیص بدهیم که جبهه دشمن در اتاق تصمیم‌گیری‌اش آیا اساساً گفتمانی را برگزیده است یا نه؟ بدون گفتمان دارد پیش می‌آید؟ و اگر آری، این بار نهان‌روشانه دارد یک گفتمانی را پیش گرفته است یا نه آشکار و علنی است؟ یعنی بدون شعارهای خاص و فقط عمل‌گرایانه، پراگماتیستی دارد جلو می‌آید یا نه؟ و اگر آری کدام را انتخاب کرده و به کجا ضربه خواهد زد ما قبل از او کجا باید ضربه‌پذیری‌مان را اصلاح کنیم و کجا ضد ضربه و ضد حمله باید صورت بگیرد؟ اینها همان چیزهایی است که اول عرضم گفتم گشت شناسایی! همان کاری که شهید حاج محمد می‌گفت که ما هرچه بیشتر قبل از عملیات شناسایی کنیم توی عملیات کمتر شهید می‌دهیم. هرچه عوامانه‌تر و بی‌دقت‌تر عمل کنیم در شناسایی دوست و دشمن و تاکتیک‌ها و استراتژی‌ها، بیشتر ضربه خواهید خورد. هرچه قبل از عملیات بیشتر عرق بریزید توی عملیات کمتر خون می‌ریزد هرچه اینجا کمتر عرق بریزی و راحت‌طلب باشی در جبهه باید بیشتر خون بدهیم! اصلاً یک بحثی در اطلاعات عملیات بود بچه‌هایی که گشت شناسایی اطلاعات عملیات می‌رفتند این جمله برای بچه‌ها مشهود بود که اگر ما این شب و روز‌ها را بیشتر عرق بریزیم شب و روز عملیات بچه‌ها خون‌شان کمتر می‌ریزد. هرچه بیشتر این‌ها عرق بریزیم خون کمتری خواهد ریخت. در این عرصه هم همین است. شماها عرق بریزید این فصل عرق‌ریزان است زیاد کار کنید اگر زیاد در این مسیر عرق ریختید خون کمتری خواهیم داد و الا خون بیشتری ریخته خواهد شد و هزینه سنگین‌تری خواهیم داد.

نکته ششم، ضرورت‌هایی که برای زمینه‌سازی این گفتمان انقلابی توسط جبهه انقلاب لازم است. درک درست و دقیق وضع موجود در سراسر جهان اسلام، در کل منطقه، و در داخل کشور. واقعیت‌های موجود را باید کاملاً توصیفی بدون هیچ تعصب تعریف کنیم. همین‌طور که در گشت شناسایی این‌طور است یعنی اگر کسی رفت گشت دید یک جایی در یک جایی خاکریز ما ضعیف است و خاکریز دشمن قوی است بعد آمد گفت که نه،‌ ما هم قوی هستیم دشمن خیلی قوی نیست این احمق است! خیانت است. اگر یک جایی خاکریز دشمن در عرصه‌ای قوی است و ما ضعیف هستیم اگر تو خادم و صادق هستی باید بیایی بگویی. عرض کردم مثل طرف که رفت پاتولوژی عکس گرفت، گفته بودند باید عکس بگیری بعد نتیجه‌اش را به دکتر بدهی، بعد آمد عکس گرفت و گفت آقا دنده‌هایت شکسته، گفت پس فتوشاپ کن که دکتر نفهمد! اگر کسی گشت شناسایی در این عرصه‌های علمی و فرهنگی رفت دید یک جاهایی ما اصلاً خاکریز نداریم اصلاً کسی آن‌جا حضور ندارد و دشمن آن‌جا آماده و با قدرت نیروهایش را چیده است بعد عقب آمد و گفت برای این که روحیه نیروهای خودی نریزد و روحیه‌هایمان خراب نشود و تضعیف نشویم این را نگوییم و خلاف آن را بگوییم، این عین حماقت است! این بزرگترین تضعیف است آن وقت دشمن از همین‌جا جلو می‌آید دشمن دقیقاً از همین‌جا جلو می‌آید. پس درک درست و توصیف درست از وضعیت ما کجاها ضعیف هستیم؟ کجاها قوی هستیم؟ کجاها می‌توانیم سریع خودمان را تقویت کنیم و کجاها آسیب‌پذیر هستیم؟ باید واقعیات هم از چشم جریان‌های انقلابی و نیروهای انقلاب و هم از دیدگاه‌های جریانهای مخالف به درستی دیده بشود و فصل به فصل رصد بشود یعنی مستند به آمار واقعی، نظرسنجی‌های واقعی، تحلیل‌های واقعی و منصفانه جامعه‌شناختی نه توهم و ادعا، ‌مدام صحنه را رصد کنیم. هم ببینیم که صحنه چطور باید از چشم ما دیده و تصویر بشود و هم ببینیم جبهه دشمن دارد صحنه را چطوری می‌بیند؟ و بعد چطوری توصیف می‌کند؟ چون لزوماً آن‌طوری که می‌بینند همان‌طور توصیف نمی‌کنند. صحنه را آن‌طوری که می‌خواهند باشد توصیف می‌کنند نه آن‌طوری که هست. ما باید دوتا مقام را از هم تفکیک کنیم: 1) صحنه از چه قراری است؟ 2) چگونه باید خودمان برای خودمان نیرو تحلیل و تفسیر کنیم؟ یک وقت اشتباهی نگوییم یک نقطه قوت را نقطه ضعف نبینیم و یک وقت یک نقطه ضعف را فکر نکنیم نقطه قوت است! پس: 1) دیدن درست واقعیت. 2) توصیف و تحلیل درست واقعیت که نتیجه‌گیری درست بکنیم. 3) مرحله سوم این که برای افکار عمومی و خواص چگونه باید این واقعیات را تبیین کرد؟ چطور برای آن‌ها تحلیل و توصیف کنیم که مهندسی نیروها در این چالش بزرگ به نفع انقلاب ما باشد؟ نه این که بخواهیم تحریف کنیم، نه. تحریف نه تحلیل، اما تحلیلی که دو جور تحلیل می‌شود. شما برای این که فرق تحلیل را بفهمید که چطور می‌شود آدم‌ها یک صحنه را می‌بینند دوجور تحلیل می‌کنند و دو جور نتیجه می‌گیرند یکی کسانی که به ارزش‌های انقلاب و الهی معتقدند و کسانی که مخالف هستند نمونه‌اش جنگ احزاب است! در قرآن شریف دیدید که می‌گوید وقتی که دشمن آمد محاصره کرد و این‌ها گیر افتادند و همین‌طور امواج سپاه‌های دشمن مدام از این طرف می‌آمد از آن طرف می‌آمد، نیروهای رزمنده دو تیپ شدند یک عده‌ای ترسیدند گفتند عجب! همه سر ما ریختند کار ما دیگر تمام است! ببینید هر دو یک صحنه را دیدند اما تحلیل این‌ها این بود نتیجه: گفتند که «ما وعدنا الله و رسوله الا غرور» دیدی تمام این حرف‌ها و شعارهایی که خدا و پیامبر می‌دادند دیدید بازی خوردیم؟ «ما وعدنا الله و رسوله» الله و رسول همه وعده‌هایی که دادند هیچی نبود «إلا غرورا» همه‌اش فریب بود! این واقعیت، این همه دارند به سمت ما می‌آیند نابود شدیم رفت! یک عده از رزمنده‌ها این را گفتند همان صحنه را یک عده دیگری مجاهدین و مؤمنین دیدند مجاهدین واقعی که دیدند همان‌ها گفتند «هذا ما وعدنا الله و رسوله» - خیلی عجیب است – این همان چیزی بود که خدا و رسول به ما وعده داد که شما پای حق بایستید و این‌ها می‌آیند و پوز همه به خاک مالیده خواهد شد ما پیروز خواهیم شد. خب آقا چطوری می‌شود که دو گروه، که ظاهراً در یک جبهه هم هستند ولی واقعاً توی دوتا جبهه‌اند! یک واقعیت را می‌بینند دو جور نتیجه می‌گیرند. این خیلی چیز مهمی است. یکی می‌گوید که خدا و رسول معلوم شد که همه وعده‌ها دروغ و کشک بود یکی می‌گوید که همین وعده خدا و رسول حق بود و ما درست به همان سمتی که باید می‌رفتیم داریم می‌رویم.

نکته بعدی، گفتمان‌های مقابل را حالا ضد گفتمان، ضد جبهه مقابل را می‌خواهید بگویید، حالا ما تا حالا می‌گفتید واقعیت را درست بشناسیم ببینیم چگونه باید بحث و تحلیل کرد و چه نتیجه‌ای باید گرفت؟ حالا داریم می‌گوییم گفتمان‌های مقابل را، ضد گفتمان را هم در داخل کشور در سطح منطقه و در سطح جهان اگر انقلاب ما دارد یک انقلاب جهانی می‌شود که شده، آن وقت باید: 1) اولاً آن‌گونه که هست بشناسیم. 2) ثانیاً آن‌گونه که خودش می‌خواهد شناخته و دیده بشود آن را هم بشناسیم. چون لزوماً دشمن شما آن‌طوری که هست لزوماً نمی‌خواهد خودش را نشان بدهد. الآن مثلاً اسرائیل زِوارش در رفت! ولی نمی‌خواهد به این عنوان شناخته شود. صحنه عراق چند جور دارد تحلیل می‌شود، صحنه سوریه، صحنه خود ایران، افغانستان، همین الآن قضایای یمن، اتفاقات بزرگی دارد در یمن می‌افتد جمعیت میلیونی دارد با رهبری جبهه انقلاب اسلامی میلیونی دارند توی پایتخت می‌آیند اصلاً چنین تظاهرات و راهپیمایی به این شکل یک‌دست با یک شعار اصلاً نبود. همین الآن قضایای یمن را چطوری تحلیل کنیم؟ می‌شود یمن را یک کسی این‌طوری تحلیل کند که اصلاً اتفاق مهمی نیست به ضرر ما هم هست یا ممکن است یک جوری تحلیل کند که پشت سر هم دارد علائم پیروزی می‌آید. اتفاقات سوریه و عراق و اتفاقات مختلف.

خب، ضد گفتمان‌ها را اولاً آن طوری که هست، ثانیاً آن‌طوری که خودشان می‌خواهند شناخته و دیده بشوند و می‌خواهند آن‌طوری تعریف بشوند هر دو را ما باید بشناسیم و به دقت برای خودمان تعریف کنیم و ضد گفتمان‌هایی که دارد در برابر گفتمان و شعارهای اصلی انقلاب، همین الآن دارد طرح می‌شود یا دارد تمهید می‌شود یعنی دارد آماده می‌شود که در ماه‌های آینده و سال آینده در افکار عمومی و بحث‌ها بیاید این‌ها را هم پیش‌بینی کنید، شناسایی کنید به لحاظ اهمیت درجه بندی کنید و مشخص باشد که ما کدام ضد گفتمان را باید هدف اصلی بگیریم؟ و همه ضربات را باید متوجه آن بکنیم، جبهه‌های فرعی را باز نکنیم. کدام جبهه اصلی است و کدام جبهه فرعی است. خب الآن صدها مسئله متوجه ماست ولی یکی از هنرهای بزرگی که امام و رهبری تا الآن نشان دادند این است که مسئله اصلی ما فلسطین است. عجب! این همه جاهای دیگر ظلم، تهدید، خطر، بله همه‌اش هست ولی آن باید حل شود اگر آن حل بشود همه اینها یک مرتبه دومینووار حل خواهد شد! اگر آن حل شود که دارد حل می‌شود خیلی ما جلو رفتیم یک مرتبه تمام این‌ها مثل پوشال همه خواهد ریخت. ببینید یک اتفاقی در تونس و مصر تحت تأثیر همین حزب‌الله لبنان و حماس افتاد و آن هم تحت تأثیر انقلاب ما بود. یک اتفاقی یک مرتبه افتاد و شما دیدید یک مرتبه 6- 7تا کشور بهم ریخت. یک اتفاق دیگر بیفتد یک مرتبه می‌بینید 20تا کشور بهم می‌ریزد. به این آسانی نمی‌توانند آن را جمع کنند. من این صحنه‌ها را که می‌بینم ذهن من مدام می‌رود سراغ نهضت آخرالزمان حضرت حجّت(عج) و به وضوح دارم می‌بینم که چطوری یک حرکتی می‌آید که به لحاظ عقلانیت، اخلاق، قدرت تحلیل، معنویت و روحانیت، قدرت فیزیکی، قوی می‌آید و یک مرتبه کل جهان بهم می‌ریزد. همین‌طوری که یک مرتبه 6- 7تا کشور بهم ریخت، یک مرتبه 200تا کشور بهم می‌ریزد. مخصوصاً با این رسانه‌ها که همه تقریباً در جریان اتفاقات هستند یک مرتبه ملت‌ها نشستند پای تلویزیون نگاه می‌کنند که یک ملتی آمد این کار را کرد و شد. شما مطمئن باشید این که ما 5/3 دهه مقاومت کردیم مدام گفتند از بین رفتند، از بین رفتند، تحریم، تهدید، جنگ، ترور، باز می‌بینند که این‌ها ماهواره به فضا می‌فرستند، اینها موشک‌های دو هزار کیلومتری دارند، این‌ها سریع‌ترین موشک‌های زیردریایی را ساختند، این‌ها در سلول‌های بنیادین فلان کردند و... خب اینها به گوش این‌ها می‌رسد و ملت‌ها می‌گویند چیست که می‌گویند جز غرب و غربزده و نوکران غرب، هیچ کس هیچ کاری نمی‌تواند بکند اینها که جلوی همه این‌ها ایستادند و دارند جلو می‌روند و مدام دارند قوی‌تر می‌شوند. این‌ها به ما گفتند ایران تمام شده،‌انقلاب اسلامی تمام شد پوسید رفت! حالا باز خودشان هر جای دنیا هر اتفاقی می‌افتد می‌گویند زیر سر ایران است! فلسطین را می‌گویند ایران، یمن ایران، افغانستان ایران است، عراق را ایران نگه داشت، سوریه را ایران نگذاشت فلان... غزه ایران بود. خب دنیا و ملت‌ها به خودشان می‌گویند چطوری است که یک ملت آن هم مسلمان با این همه تهدید و جنگ و ترور این‌طوری ایستاده و مدام دارد جلو می‌رود عوض این که عقب برود. یک مرتبه به خودشان می‌گویند چرا ما نکنیم؟ همه چیزهایی که فکر می‌کردند نمی‌شود دیدند شد. بعد با خودشان گفتند چرا این‌ها توانستند و چرا ما نتوانیم؟ حتی آن‌هایی که ما را قبول ندارند و به لحاظ مذهبی با ما رقیب هستند حتماً باید بدانیم که آن ضد گفتمان سعی می‌کند وضع موجود را در افکار عمومی چطور تصویر کند؟ ببینید یک وقت می‌گویید واقعیت چیست؟ یک وقت می‌گویید او واقعیت را چگونه می‌بیند؟ یک وقت مسئله این است او می‌گوید واقعیت را چگونه می‌خواهد برای افکار عمومی ترسیم کند؟ او چطوری می‌خواهد این‌ها را به مردم بگوید و می‌خواهد چه نتیجه‌ای بگیرد؟ این‌ها را هم باید دقیق بدانیم یعنی شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، وضعیت سیاست خارجی، وضعیت علمی، فرهنگی، همه چیز را چطور می‌خواهند تفسیر کنند و بعد افکار عمومی چه نتیجه‌ای می‌خواهد بگیرند؟ نوع تصویرسازی گفتمان مقابل، نوع تصویرسازی‌شان از وضعیت موجود باید از چند زاویه نقل بشود نه فقط از یک زاویه. از چند زاویه؟ از چه زوایایی امکان نقد آن وجود دارد؟ 1) این نقد باید پذیرفتنی باشد یعنی منصفانه،‌ علمی، چندجانبه که همین کسانی که حتی ما را قبول ندارند اما این حرف ما را قبول کنند. می‌گوید من اصلاً شما را قبول ندارم می‌گویم قبول نداشته باش این حرف چی؟ این حرف چه اشکالی دارد این حرف را قبول کن. می‌دانید از چه زمانی پیشروی نفوذ یک جبهه در جبهه دیگر شروع می‌شود؟ از لحظه‌ای که با آن که تو را قبول ندارد کم‌کم حرف تو را قبول داشته باشد از این لحظه نفوذ شروع شد! می‌گوید ما با تو مخالف هستیم تو جبهه آن طرفی هستی ولی چطوری است که حرف‌هایت خیلی حرف‌های خوبی است؟ چطوری است که هرچه می‌گویی من خوش‌خوشانم می‌آید و در برابر آن نمی‌خواهم موضع بگیرم. از این لحظه نفوذ یک جبهه و آسیب‌پذیری یک جبهه دیگر شروع بشود. از یک طرف هم بشود همین، از آن طرف هم بشود همان.

2) نقد باید در دو حوزه تعقیب شود هم نظری و هم عملی. در حوزه نظری باید پایه‌های استدلالی و فکری ضد گفتمان هدف قرار بگیرد یعنی شعارهایی که آن‌ها می‌سازند و به اسم ارزش مطرح می‌کنند به لحاظ نظری پایه‌های استدلالی‌اش ببینید چیست کجاها دارد مغالطه می‌کند؟ کجاها دارند عوامفریبی می‌کنند؟ آنجا را باید هدف قرار بدهیم هدف توپخانه منطق. دوم در حوزه عمل است، ببینید ناسازگاری‌هایش با واقعیات اجتماعی‌اش کجاست؟ یعنی واقع‌بین نبودنش. ما در مورد دو موضوع حرف می‌زنیم: 1) تسلیم و عقب‌نشینی اصلاً مشروع نیست خلاف مسلمانی است، خلاف ارزش‌های انقلابی است، خلاف عزت و دیانت است. ولی این مخاطب این چه کسانی هستند؟ نیروهایی که این حرف‌ها را قبول دارند یعنی انقلابیون، چون خط قرمز او ارزش‌های انقلابی و اسلامی است می‌گوید باشد حتی اگر منافع هم داشته باشد عیب ندارد این منافع مثل کربلاست، که امان‌نامه می‌دهم عوضش زنده می‌مانی. حضرت ابوالفضل هم گفت مرده‌شور خودت و امان‌نامه‌ات را با هم ببرند! اما یک قشر دیگر هم هستند که آن‌ها برایشان خیلی مهم نیست که این مسئله حق است یا باطل است؟ بلکه مسئله منافع برایشان مهم است با آن‌ها هم خطاب شروع شد که آقا سازش و تسلیم و عقب‌نشینی از حقوق ملت و عزت، نه فقط مشروع نیست بلکه معقول هم نیست. یعنی چی؟ یعنی همان اول گفت می‌خواهید مذاکره بکنید بکنید ما خوش‌بین نیستیم ولی خواستید مذاکره کنید بکنید که نگویند آی نگذاشتند، با مذاکره همه مسائل حل می‌شد! ولی بدانید هرچه کوتاه بیایید سه‌تا اتفاق می‌افتد: 1) این‌ها بی‌ادب‌تر وهتاک‌تر می‌شوند. 2) طلبکارتر می‌شوند. 3) تحریم ذره‌ای کم نخواهد شد بیشتر خواهد شد و این اتفاق افتاد. آقا شما حزب‌اللهی‌ها نمی‌گذارید ما مذاکره کنیم مشکلات این ملت را حل کنیم حالا خودشان دارند به آمریکا فحش می‌دهند که دیدید چقدر آمریکا نجس است! او تازه دارد به ما می‌گوید که دیدید چقدر آمریکا نجس است؟ گفتم این را باید یکی به تو بگوید ما که از اول می‌گوییم آمریکا این‌طوری است تو نمی‌فهمی. خوب شد دیدی! اتفاقاً مذاکره این دفعه، چون مذاکره از موضع سازش و ذلّت نبود، بلکه مذاکره از موضع بالا بود همان نرمش قهرمانانه، خیلی خب بسم‌الله بیا ببین. ما می‌خواهیم همه ببینند که اینها دروغ می‌گویند. نه تحریم‌ها کم شد، نه لحن‌شان مؤدبانه شد توهین‌آمیزتر شد نه تهدیدات کم شد بیشتر شد، هیچی نداند. حالا از این طرف تعهداتی که ایران داده، قابل بازرسی و اثبات‌پذیر است ولی حرف‌هایی که آن‌ها زدند هیچ کدام اثبات‌پذیر و قابل احراز اصلاً نیست این خوب است. ببینید این که عرض می‌کنم در دو حوزه نظر و عمل بحث می‌شود در حوزه نظر پایه‌های استدلالی‌اش باید هدف قرار بگیرد که این حرف اصلاً غلط است اصلاً مشروع نیست، منطقی نیست، دروغ است یک نمونه کوچک آن قضایای نفت و... و دوم؛ در حوزه عمل، ناسازگاری آن با واقعیات اجتماعی تبیین بشود یعنی واقع‌بین هم نیستید علمی هم حرف نمی‌زنید غیر علمی دارید حرف می‌زنید یعنی هم ضد ارزش است و هم ضد منافع‌تان است یعنی ضد دنیا و آخرت‌تان هر دویش. آخرتت را قبول نداری ضد دنیایت هم هست هیچی توی کف دست تو نگذاشتند.

اصل بعدی، اصلی فرعی کردن مسائل اجتماعی، و همین‌طور اصلی- فرعی کردن تهدیدهای موجود از ناحیه ضد گفتمان. ما نباید این‌ها را ردیف کنیم بگوییم آقا شما مطالبات و ارزش‌هایتان چیست؟ 2679تاست! تهدیدها چیست؟ 1500 تاست! نه آقا خب همه را گیج می‌کنی! هم خودت و هم بقیه را گیج می‌کنی. حتماً اصلی – فرعی، چون در واقع اصلی – فرعی هستند. بعضی‌ها اصل هستند و بعضی‌ها فرع هستند، بعضی‌ها ریشه‌اند، بعضی‌ها ساقه‌اند، بعضی‌ها شاخه‌اند و بعضی‌ها میوه و برگ هستند همه در یک ردیف نیستند گاهی شما ریشه یک حرف باطل را که بزنید کل آن میوه‌ها و درختش، همه‌اش میوه‌های مسمومش همه خشک می‌شود و الا باید هزار برابر نیرو صرف کنی که یکی یکی شاخه‌ها را هرس کنی! آن طرف هم همین‌طور است. پس اصلی – فرعی کردن هم مسائل اجتماعی و هم تهدیدهای موجود از ناحیه ضد گفتمان.

مسئله بعدی؛ مسئله راهبردهاست در ذیل این نکاتی که عرض کردم نحوة ترسیم وضع موجود کاملاً تعیین کننده است در نحوه تبیین استراتژی و حتی هدف. هم در مورد حریف و هم در مورد خودمان. – دوباره عرض می‌کنم- نحوة ترسیم وضع موجود در نحوة تبیین هم استراتژی و هم هدف، هم در جبهه خودمان و هم در جبهه رقیب، کاملاً تعیین کننده است بدون راهبرد نمی‌توانیم گفتمان‌سازی کنیم به حسب راهبردهای کوتاه مدت، میان‌مدت و بلندمدت، گفتمان‌ها هم کوتاه مدت، میان مدت یا بلندمدت خواهد بود یعنی چه؟ یعنی یک وقت‌هایی ما یک شعارهایی داریم ثابت است بلندمدت است عوض نمی‌شود مثل اصل عدالت، شریعت، احکام اسلام، آن شعارهایی که اول انقلاب می‌دادند، اولین شعارهایی که مشهد دادند که اولین شهیدی که در مشهد شهر ما بود، من هیچ وقت یادم نمی‌رود شعار مردم این بود: "برادری، برابری، حکومت عدل علی". شعار بعدی‌اش این بود استقلال آزادی حکومت اسلامی، آن موقع هنوز جمهوری اسلامی نمی‌گفتند. امام در پاریس بعداً گفت که شکل حکومت اسلامی با این شکل است (انتخاباتی). یک شعارهایی هست عوض نمی‌شود الآن هم شعار ما همین است الآن هم ما باید در راه تحقق همان‌ها مبارزه کنیم که در قانون اساسی هم آمده است. یک شعارهایی هست که میان‌مدت است و مربوط به یک مشکل خاصی است مثلاً جنگ جنگ تا پیروزی؛ یا راه قدس از کربلا می‌گذرد، شعارهای میان‌مدت است حتماً ارزش است اما این شعار بیشتر استراتژی مربوط به یک مقطع خاصی است آن مسئله و مشکل که حل بشود دیگر آن شعار، جایگاه و معنی خودش را از دست می‌دهد ولی مسیر نباید تغییر کند یک شعار دیگری در ادامه مسیر برای شرایط جدید می‌آید تا برسد به شعارهای کوتاه مدت. گفت که مشکلات کوتاه مدت، گفتمان کوتاه مدت می‌خواهد! اگر ما این سه‌تا را نتوانیم از هم تفکیک کنیم – دوستان و برادران عزیز دقت کنید – اگر این‌ها را نتوانیم از هم تفکیک کنیم دوتا اتفاق می‌افتد: یک جاهایی ایدئولوژی و استراتژی را با هم قاطی می‌کنیم یک جایی که تاکتیک عوض می‌شود خیال می‌کنید که خیانت شده است، یک جای دیگری اصول دارد زیر پا گذاشته می‌شود و شما خیال می‌کنید که تاکتیکی است! دارد شعارهای انقلاب عوض می‌شود ولی شما می‌گویید نه، این‌ها تاکتیک است! مثلاً یک مرتبه شعار تنش‌زدایی با استکبار! شعار امّت اسلامی به جامعه مدنی تبدیل بشود! این‌ها تغییر استراتژی تاکتیک نیست این‌ها تغییر شعارهای انقلاب است. یک جایی هم عقب‌نشینی تاکتیکی است ولی شما می‌گویید به انقلاب خیانت شد! ما هر دویش را دیدیم ما بچه‌هایی داشتیم که در جبهه جنگیدند دوستان صمیمی ما، منتهی نمی‌توانستند این‌ها را از هم تفکیک کنند زمانی که قطعنامه شد یا زمانی که مسئله آقای منتظری پیش آمد نمی‌توانستند این سه تا را از هم تشخیص بدهند. ایدئولوژی، استراتژی، تاکتیک. گفتمان درازمدت، میان‌مدت، کوتاه مدت. بعضی‌ها فکر کردند مسیر انقلاب عوض شد.

پس ما در جدول‌بندی راهبردها باید پاسخ‌های پیشینی برای پرسش‌هایی داشته باشیم از قبیل همان چه که عرض کردم که کدام واقعیات بر جسته‌سازی بشوند؟ کدام واقعیات موقتاً واقعیات درجه دو باید تلقی بشوند و حتی نادیده گرفته شود؟ کدام سنخ مسائل باید جلوی ویترین بیاید چه وقت و چرا؟ کدام‌ها نباید جلوی ویترین بیاید؟ کدام‌ها مسئله اصلی و کدام‌ها مسئله فرعی است؟ دشمن با استراتژی دارد این کار را می‌کند ما باید درست با ضد استراتژی در برابر آن‌ها کار خودمان را بکنیم مثلاً در یک شرایطی نباید مشکلی بیش از اندازه بزرگ شود. مشکل است ولی مشکل معمولی است. یک جایی باید یک مسئله‌ای از چشم‌ها مخفی مانده ولی سریع باید ذره‌بین بیندازی که همه ببینند چون این مسئله مهم است آنها فکر می‌کنند مهم نیست. و انشاءالله از این موقعیت استثنایی تاریخی که ما داریم واقعاً یک پیچ تاریخی است. تاریخ به حالت مذاب درآمده است. در این فاصله همین سال‌ها و ماه‌ها، هر کاری کردید کردید، بعدش تا 200- 300 سال، 400 سال جهان شکل می‌گیرد درست الآن جهان بخصوص جهان اسلام به نقطه جوش رسیده است. همه چیز دارد ذوب می‌شود. ساختارهای حکومتی، سیاسی، ایدئولوژی‌ها، سبک زندگی همه چیز دارد ذوب می‌شود و شده، فشار می‌دهیم داخل می‌رود. قبلاً آهن بود، شما یک عالمه باید نیرو صرف می‌کردید که یک کمی جلو بروید! این‌قدر فشار دادی تا شد وا داد. حالا که ساختارهای ایدئولوژی فکری، سبک زندگی، مکاتب، حاکمیت‌ها، دولت‌ها، مرزها همه شل شده است بخصوص در این منطقه، الآن این نقطه جوش و آن پیچ تاریخی است. الآن هر کار بکنید شب قدر است، یک شب آن مساوی با هزار شب است. یک تصمیم مساوی با هزار تصمیم است! برادران ما و شما جزو مفت‌خورترین نسل‌های تاریخ هستیم! ما خیلی مرده‌خوری کردیم! یک کسان دیگری زحمت‌هایش را کشیدند قرن‌ها مصیبت کشیدند حالا ما و شما سر سفره آماده نشستیم. شما می‌دانید برای این که یک صفحه، یک خط مطلب یک جایی را به یک کسی بگویند فرهنگ‌سازی و کادرسازی بکنند چقدر آدم‌ها قربانی می‌شدند؟ شهید، شلاق، تبعید، بیچاره می‌شدند. یک عالمه آدم زندان‌ها رفتند، شکنجه شدند فقط برای این که یک صفحه کتاب خواندند! اصلاً مخاطبی نداشتند، بزرگان ما راه می‌افتادند دوتا گوش گدایی می‌کردند! کسی حرف گوش نمی‌کرد. می‌گفتی اثر نمی‌کرد. الآن یک جوری شده با این رسانه و امکانات و این آبرویی که انقلاب و همین خون بچه‌ها ایجاد کرد الآن راحت حرف‌ها شنیده می‌شود. کار کنید کار کنید، همه‌مان تنبلی را کنار بگذاریم. مرده‌خوری را توی فوتبال چه می‌گویند؟ وقتی ما فوتبال بازی می‌کردیم خسته می‌شدیم می‌رفتیم دم دروازه آن طرف می‌ایستادیم که توپ دست ما برسد توپ که دست ما می‌رسید ما گل می‌زدیم به اسم ما تمام می‌شد در حالی که بقیه همه دویده بودند! انواع و اقسام گل‌ها بود. دربازه‌بان هم که بودیم گل کوچک بود وقتی می‌دیدیم هیچ کس نیست احتمال گل خوردن بالاست دربازه را برمی‌داشتیم با خودمان جابجا می‌کردیم الآن شرایطی شده که با یک شوت می‌شود ده‌تا گل زد! شرایط خیلی حساس است. مگر این که انشاءالله آقا تشریف بیاورند و کارها درست بشود ولی اگر وقت ظهور نباشد و یا اگر هست تأخیر داشته باشد ما نباید برنامه‌هایمان را بر اساس ظهور ببندیم بلکه ما باید بر اساس عصر غیبت، برنامه‌ریزی کنیم نه ظهور. ولی باید منتظر باشیم. اگر اتفاق خاصی نیفتد هرکس در این 10- 20 سال، هرکس هر کاری بکند، هر ملتی و هر انقلابی، ساختار و شکل و قیافه جهان تا 400 سال بعد را تعیین کرده است. همین‌طور که در جنگ اول و دوم بین‌الملل، متفقین 4- 5تا ارتش در اروپا بر رقبایشان غلبه کردند یک مرتبه خلأ قدرت در کل جهان و مستعمرات پیش آمد اینها ریختند زبان دنیا را عوض کردند گفتند همه دنیا باید به زبان انگلیسی با هم حرف بزنند، به زبان فرانسوی و به زبان ما! لباس‌های همه را عوض کردند، خط و الفباها را عوض کردند مرزها را عوض کردند، تغییر دین و مذهب دادند و هرکاری خواستند کردند تا الآن صد سال است که دارند غارت می‌کنند الآن یک لحظه‌ای است که اگر درست عمل بکنیم تاریخ ذوب شده و به نقطه ذوب رسیده،‌ دوباره سرد می‌شود سفت می‌شود. در این فاصله هرکس توانست قالب آماده مفهوم‌سازی و عملیاتی و مدیریتی ایجاد بکند و شکل بدهد، ممکن است از صد تا پانصد سال دیگر، جهان به همان شکل به نفع اسلام و مستضعفین و مسلمین، یا علیه آن‌ها ادامه پیدا کند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha